غزل شب آخر اثری دیگر از استاد داود احمدی – باقی

مهکام-غزل شب آخر اثری دیگر از استاد داود احمدی – باقی
غزل شب آخر
این شب آخر دلا ، بر ما فدا کاری بکن
تنگم از تقدیر بد ، امشب بیا یاری بکن
***
مرغ امیـّدم ز کف شد ، زآنکه یارم بر نگشت
مانده ام تنها چوطفلی ، پس پرستاری بکن
***
موج غم از حد برون شد ، می زند بر جان ما
ناخدای کـَشتی ما باش و غمخواری بکن
***
راز ما در خود بگیر و ، وا مکن از بهر خَلق
امشبی را پیش مَردم ، آبرو داری بکن
***
شام غربت می کِشد جان را به کام سرد خویش
ای رفیق و یار دیرینم ، وفا داری بکن
***
بی حیا چشمم فکنده ، رود جیحونی به روی
تا کِشم سدّی به پیشش ، کار عیّاری بکن
***
داده ام کام مُرادت بارها من پیش از این
امشبی را عاجزم من ، حق نگه داری بکن
***
رسم مردم داری آور بهر«باقی» یک شبی
صبح فردا هر چه خواهی مردم آزاری بکن.
شاعر : داود احمدی – باقیتوضیحات شعر:
تنگم= ملولم ، در آزارم
مرغ امیـّد=امید به مرغ و پرنده ای تشبیه
شده است( در ادبیات عموما مرغ به
معنای پرنده است ، نه مرغ خانگی).
کار عیّاری= کار جوانمردانه
***
مهکام مجله اینترنتی آموزش خانواده