غزل : ساحره-اثر استاد داود احمدی (باقی)
باده از ما ببری ، نوش ِ تو با آن دگر است
وعده بر ما بدهی ، وصل ِ رقیبم خبر است
قصد آن داری اگر، تا که شوی ایمن از او
راحت از ساحره را ، هر که بجوید سفر است
راه دریاست سراسر ، ره ِ صنعان و کنیز
زآنکه گه ، رام و سبُک باشد و گه ، پر خطر است
فکر سامندری ار، همچو سیاوش بکنی
راز این رقص ِ در آتش ، همه در درد سر است
ایمنی آید و پَستی به تو در گوشه ی دِنج
که ز اسرار بمانی ، چو قرارت حضر است
می بپرسی اگر از ما ، همه اینها تو بـِنه
شادکامی به جهان ، گر که نگارت به بر است
کس ندانست ز « باقی » که چه بر دل می سود
یا چه آتش به دلش هست و چه دَردی به سر است
…………………….
داود احمدی- باقی
…………………….
سامندر=حیوانی است شبیه مارمولک – سمندر- که
قدیمی ها معتقد بودند ، در آتش نمی سوزد.
حضر= ماندن ،متضاد سفر
می سود= از مصدر سودن : سائیدن.در اینجا ، به معنای
تحمل کردن
مهکام مجله اینترنتی آموزش خانواده تنها مرجع انتشار اشعار استاد داود احمدی متخلص به باقی