روشهای مشاوره با توجه به زير بناي فلسفي
روشهای مشاوره با توجه به زير بناي فلسفي
از نظر زيربناي فلسفي، می توانیم برای راحتی مبحث روشهای مشاوره را به شش دسته تقسيم نماییم:
1- روش تعقلي
2- روش تحليل رواني
3– روش يادگيري
4- روش روانشناسي انسانگرايانه
5- روشهاي مشاورهي رفتاري
6- روش درمان عقلاني- عاطفي
اينك به اجمال هر يك از روشهاي مشاوره مذكور را توضيح ميدهيم .
1-روش تعقلي
در روش تعقلي تكيهي مشاور بر عقل و خرد است. در اين روش، فرض بر اين است كه عقل، راهگشاي مشكلات، و وسيلهي تميز خير از شر، و بدي از خوبي است. در مشاورههاي تعقلي، اغلب روش مستقيم اعمال ميشود و عواطف مورد توجه نيستند.
اين روش، قديميترين روش مشاوره است. در طول تاريخ، افرادي كه داراي مشكل بودهاند، از عقلا و خردمندان كمك ميگرفتهاند. پيامبران نيز مردم را به تعقل و تفكر دعوت كردهاند. نتيجهي عقل و منطق آن است كه راه درست فكر كردن را به آدمي ميآموزد. از اين رو گاه به جاي روش تعقلي اصطلاح روش منطقي نيز به كار ميرود.
2- روش تحليل رواني
باني روش تحليل رواني فرويد است كه عقايدش در اوايل قرن بيستم رايج شد. و با سخنرانيهايي كه انجام داد، روش تحليل رواني به سرعت گسترش يافت. بعد از فرويد روانشناسان ديگري نظير آدلر، فروم، هورني و ساليوان نظريات او را تعديل كردند.
مشخصات و ویژگی های روش تحليل رواني به شرح زير است:
1- در اين روش براي اولين بار در تاريخ بشر، عواطف و احساسات مورد توجه قرار گرفت. در روش تحليل رواني، به عواطف بيش از بينش عقلي، اهميت داده ميشود.
2- آنچه باعث اختلال عصبي و اضطراب ميشود، كشمكشي است كه بين غرايز و «خود» وجود دارد. در اين مورد معمولاٌ مكانيزم هاي دفاعي وارد عمل ميشوند و «خود » و «فراخود» كه جناح اخلاقي شخصيت است، ضعيف عمل كنند، اضطراب شدت مييابد و در غير اينصورت كاهش پيدا ميكند.
3- بروز مشكلات رواني و اختلالهاي شخصيت، نتيجهي اضطرابهايي است كه ريشه انها در دوران كودكي است. بنابراين اضطرابهاي نوجواني، جواني و كهولت، تكراري از اضطرابهاي پنج سال اول زندگي (كودكي) است. با توجه به اين مطلب مشاور بايد تاريخچهي زمان كودكي مراجع را بررسي كند و تمايلات و تحريكات واپس زده و سركوب شدهي او را كشف كند و به ضمير آگاه او منتقل سازد.
4- مشاوراني كه به روش تحليل رواني عمل ميكنند، معتقدند كه مشاور بايد به مراجع امكان فعاليت بدهد و او را تشويق كند كه به بيان احساسات و مشكل خود بپردازد و به دقت به گفتههاي او گوش دهد. در عين حال آنان به فعاليت مشاور به صورت كاتاليزور، اعتقاد ندارند و در موارد لزوم، به خصوص مواقعي كه مراجع در برابر پيشنهادهاي درماني مقاومت نشان ميدهد، روي او تاثير ميگذارند.
5- در روش تحليل رواني اعتقاد بر اين است كه آنچه مراجع را آزار ميدهد، وقايع زمان حال نيست، بلكه اين مشكلات، مربوط به گذشته هستند و سرچشمهي انها، دوران كودكي است، به همين دليل، مطالعهي زمانهاي دور و ورود به دنياي ناخودآگاه مراجع، به وقت و مصاحبههاي طولاني نياز دارد.
6- در روش تحليل رواني، زماني كه مشاور و مراجع، در گذشتهي مراجع جستجو ميكنند و در پي يافتن علل ناراحتي او برميآيند، ناگهان مراجع به علت ناراحتي خود پي ميبرد و به عبارت ديگر، در مورد ارتباط بين «علت» كه در گذشته بوده و «معلول» كه مشكل فعلي او است بصيرت پيدا ميكند و بر اين اساس شخصيت خود را ارزشيابي ميكند و ان را ازنو ميسازد و در نتيجه به راهحل برطرف ساختن مشكل خود دست مييابد.
7- در روش تحليل رواني، مشاور ضمن مصاحبه با مراجع، به تفسير بعضي از خصوصيات و رفتارهاي او ميپردازد و بر اين اساس دربارهي راهحل مشكل، پيشنهاد و توصيه ميكند. اين تكنيك كه به صورت محدود اعمال ميشود، موجب جلب همكاري مراجع در رفع مشكل ميشود.
8- تقويت نيروي اراده در مراجع از طريق تقويت محركهاي مثبت، از ديگر روشهايي است كه در تحليل رواني مورد توجه است. اعتقاد به اينكه مراجع قادر است تعارضهاي دروني خود را با اراده و تصميم شخصي از بين ببرد خصوصيتي است كه با روش مراجع محوري مشترك است.
9- به دليل انكه در روش تحليل رواني، گرايش به بررسي مشكلاتي است كه ريشههاي عميق دارند، اين روش در برنامهي راهنمايي تحصيلي و شغلي يا مشاورههاي معمولي كه غالباً در مورد مشكلات سطحي و زودگذر به كار ميروند، كمتر مورد استفاده قرار ميگيرد.
3- روش يادگيري
يادگيري، عبارت است از ايجاد تغييراتي در انسان به منظور سازگار شدن با وضع تازه، انسان در طول زندگي خود، ميتواند ياد بدهد و ياد بگيرد. از نظريههاي يادگيري كه در مشاوره مورد استفاده قرار ميگيرند ميتوان نظريه تقويت و نظريه شرطي شدن را نام برد.
نظريهي تقويت كه به وسيله دانشمنداني مانند «جان دالارد» و «نيل ميلر»، «هارولد» و «پپينسكي» و «جي. آر. پاسكال»، گسترش يافته، متاثر از روش تحليل رواني است. اين روش مبتني بر تغيير رفتار است كه بر اثر پاداشي كه در مقابل پاسخ به محرك خارجي داده ميشود، حاصل ميآيد. مسير رفتار انسان را پاداش و تنبيه مشخص ميسازد. تنبيه موجب تضعيف و پاداش موجب تقويت و شكلگيري رفتار ميشود. در نظريه شرطي شدن، كنترل را جايز ميشمارند و در آن، بيش از نظريه تقويت، به كنترل كردن مراجع تاكيد ميشود. آيزنک کاربرد روش های یادگیری شرطی رادر مشاوره توصيه ميكند. «سالتر» و «ولپي» در نظريه شرطي شدن تغييرات تازهاي به وجود آوردند و آن را از شكل معمول كلاسي خارج ساختند.
مشخصات و ویژگی های روش یادگیری
پارهاي از مشخصات و ویژگی های روش يادگيري به شرح زير است:
1- در روش يادگيري، بايد آنچه مطلوب است مشخص شود و براي دستيابي به آن، برنامهريزي شود. بنابراين در مواقعي لازم است مشاور در نحوهي فكر و رفتار مراجع دخالت كند و او را به جهت درست هدايت سازد.
2- روش يادگيري، در اين مورد كه مراجع را بايد به بصيرت يافتن راهنمايي كرد تا خود، مشکلش را حل کند ، مخالف روش مراجع محوري است. در روش يادگيري سعي بر اين است كه مشاور با به به كار بردن و تقويت پاسخهاي مطلوب، آن پاسخها را در مراجع شرطي سازد و از راه ايجاد تغيير در رفتار مشكل مراجع را برطرف كند.
3- نظر به اينكه در روش يادگيري، با ايجاد تغيير در رفتار، مراجع را به طرف مطلوب سوق ميدهند، بعضي از مشاوران طرفدار اين روش، از شيوهي «مشاورهي رفتاري» كه يكي از شيوههاي «رفتار درماني» است استفاده می کنند. در مشاوره ی رفتاری به شرطی کردن رفتار کلامی و در رفتار درمانی ، به ايجاد تغييرات مطلوب در جنبههاي رفتاري مختلف، اقدام ميكند.
4- در روش يادگيري، تاييد، پاداش و تنبيه مهمترين و رايجترين فنون مشاوره هستند. در اين روش، مشاور به محض اينكه از مراجع رفتار مناسبي ديد، آن را تاييد و در نتيجه تقويت ميكند؛ و برعكس از تاييد رفتارهاي نامناسب خودداري ميورزد و به تدريج انها را از بين ميبرد. مشاور در تاييد ميتواند از محركهاي غير كلامي نظير سر تكان دادن، يا لبخند زدن، يا از محركهاي كلامي مانند «بلي»، «موافقم»، «خوب» و … استفاده كند.
5- در روش يادگيري ، مشاور در برخورد با مراجع به مداخلهي مستقيم ميپردازد و او را راهنمايي نميكند. مشاور بايد در مواجهه با مراجعي كه به خاطر تصورات غلط از خويش، در نگراني و اضطراب به سر ميبرد تصورات نادرست او را از خودش تغيير بدهد تا ناراحتي او تخفيف پيدا كند و در رفتارش تغيير حاصل شود.
6- با اينكه روش يادگيري، مستلزم صرف وقت زياد است، يا اينكه تغيير كليهي رفتارهاي مراجع و ثبات و پايداري اين تغييرات، محل ترديد است، روش يادگيري در مشاوره و روان درمان كاربرد زياد و نتايج سودمندي در بردارد. در اين مورد پاترسون ميگويد: «اغلب روشهاي معمول در مشاوره يا رواندرماني؛ از نظريههاي يادگيري سرچشمه نگرفتهاند با وجود اين سالها است كه ارتباط بين يادگيري و مشاوره يا رواندرماني، مورد توجه روانشناسان است».
4- روش روانشناسان انسان گرايانه
روانشناسي كه در نيمهي اول قرن بيستم تحت تاثير مكاتب تحليل رواني فرويد و رفتارگرايي واتسون قرار داشت، در نيمهي دوم با نهضت روانشناسي انسانگرايانه مواجه شد. در نهضت روانشناسي انسانگرايانه اين موضوع كه براي شناخت انسان، از مدلهاي علوم فيزيكي استفاده شود، مورد انتقاد قرار گرفت. در حال حاضر روانشناسي انسان گرايانه متاثر از فلسفه اگزيستانسياليسم است كه با توجه به ويژگي فرد و احترام به مقام انساني او معتقد است.
اراسموس باني نهضت جديد انسان دوستي، معتقد است كه انسان به وسيلهي اراده آزاد تصميم ميگيرد و فرد قدرت خلاقيت دارد. كيير كگارد باني فلسفهي اگزيستانسياليسم معتقد است انسان موجودي است كه نيازمند اتخاذ تصميم و انتخاب است. اينك براي آشنايي با ويژگيهاي روش روانشناسي انسانگرايانه، به اجمال به ذكر پارهاي از خصوصيات آن ميپردازيم:
خصوصيات و ویژگی های روش روانشناسي انسانگرايانه
1- از نظر روانشناسي انسان گرايانه، انسان موجودي است فعال كه تلاش ميكند با به تجربه درآوردن وجودش خويشتن را بسازد.
2- يكي از مشخصههاي روانشناسي انسانگرايانه، اعتقاد به «احساس گناه دربارهي خود» است. فردي كه احساس ميكند آنچه را كه ميتواند انجام دهد، انجام نميدهد، يا در تحقق استعدادهاي بالقوه خود قصور كرده است، دچار «احساس گناه دربارهي خود» ميشود كه از نظر مشاوره بسيار مهم است.
3- در روانشناسي انسان گرايانه، فرد را موجودي آزاد و با اراده و اختيار تلقي ميكنند و مشكلات او را ناشي از خودش ميدانند. در اين مورد گفته «هيزل بارنز» گوياي خوبي است كه ميگويد «انسان خود، خلاق خويشتن است».
4- زندگي انسان از درون خود او به وجود ميايد. بنابراين براي پي بردن به احوال شخصي افراد، بايد به درون آنها وارد شد و جهان را از ديدهي انان نگريست. شناخت فرد از خارج با به كار بردن ابزار علمي، نميتواند مطمئن و غير قابل ترديد باشد.
5- توجه به فرديت و شناخت انسان از درون، ايجاب ميكند كه از ترك مراجع از خود، علايق، تجارب، ايدهها و نحوهي فكر و نيز نگراش او از عالم خارج، آگاهي درستي به دست آيد كه اين كاري مشكل است، به خصوص در مورد مراجعه كه حاضر به همكاري نباشد. در اين موارد بايد كوشش شود كه وضعيت دفاعي مراجع از بين برود.
6- از آنجا كه روانشناسان انسانگرا معتقدند انسان قادر است نابهنجاريهاي خود را درمان كند، در مورد وجود بيمار رواني ترديد دارند.
7- براي انسان بايد فرصتهايي فراهم شود تا خويشتن خود را كشف كند و آن را بسازد. همهي افراد نميتوانند به مرحلهي خويشتنسازي برسند، بنابراين مشاور بايد رشد اين مراجعان را تسهيل سازد.
8- فرد آدمي،منحصر به فرد است و بالقوه داراي قابليت رشد و خويشتنسازي است. بنابراين مشاور بايد براي آزاد ساختن قابليتهاي بالقوه مراجع اقدام كند و رشد وي را ميسر سازد.
9- درمان «مراجع محوري» راجرز، نمونهاي از روش روانشناسي انسان گرايانه است كه دربارهي ويژگيها و خصوصيات آن، به تفصيل سخن رفته است.
10- در مشاوره با روش روانشناسي انسان گرايانه، مركز مشاوره مراجع است و تمام روشها و تكنيكهايي كه در روش غيرمستقيم يا مراجع محوري بيان نشده است، در اين روش نيز اعمال ميشود.
11- در روانشناسي انسانگرايانه به فرد اهميت داده ميشود. از آنجا كه هر فرد با فرد ديگر متفاوت است، روشهاي مشاوره در مورد يك فرد، با فرد ديگر تفاوت خواهد داشت، و نمونه اي از روش ها كه در مورد همه افراد كارساز باشد وجود ندارد. از اين ديدگاه، فرد آگاه، مختار و مسئول است. او موجودي سازنده، خلاق، عاقل، و حساس است و ميتواند در ارتباط با ديگري، به رشد شخصي نائل شود.
5- روش مشاوره رفتاري
انسان از بدو خلقت، به تغيير رفتار در جهت مطلوب علاقهمند بوده است؛ بنابراين رفتار درماني، ريشه تاريخي ديرينه دارد. با وجود اينكه معمولاً، اصالت رفتار يا رفتارگرايي با نام واتسن همراه است، اما افراد زيادي در مورد مطالعه شخصيت و تغيير رفتار، زحمت هاي زيادي كشيدهاند. پاولف در روسيه، ثرندايك، ادوارد تولمن، جرج گاتري، كلارك هال و اسكينر در آمريكا، از جمله كساني بودند كه در مورد قوانين يادگيري و كاربرد آنها در رفتار، به آزمايش و مطالعه پرداختهاند. در رفتارگرايي، بر یادگیری و بیشتر از ان بر روش علمی تکیه می شود . در مورد قوانین یادگیری و کاربرد آنها در رفتار به ازمایش و مطالعه پرداخته اند . در رفتار گرایی بر اساس يادگيري،و بیشتر از ان بر روش علمی تکیه می شود . در مورد به کار گیری نظریه های یادگیری در بين رفتارگرايان اختلاف نظر زيادي وجود دارد كه از بين آنها دو روش شاخصتر است؛ يكي شرطيسازي كلاسيك و ديگري شرطيسازي كنشگر كه دوباره هر يك توضيحات مختحصري داده ميشود.
شرطيسازي كلاسيك:
ايوان پاولف (1936-1849) فيزيولوژيست روسي، با آزمايش روي سگ ها، به شرطيسازي كلاسيك پي برد. او پس از آن كه چند روز به سگها غذا داد، متوجه شد كه با ديدن او، يا شنيدن صداي پاي او، و قبل از ديدن غذا يا چشيدن آن، بزاق سگ ها ترشح ميشود. سپس براي تكميل آزمايش خود، پس از نشان دادن غذا به سگ، زنگي را به صدا در آورد. پس از چندين بار تكرار، سرانجام متوجه شد كه، بزاق دهان سگ ها تنها بر اثر صداي زنگ ترشح ميشود. با اينكه در حال حاضر در مورد صحت مطالبي كه پاولف درباره فيزيولوژي اعصاب بيان كرده بود، ترديد وجود دارد، اما موضوع شرطيسازي كلاسيك كه به وسيله او كشف شد، از پايههاي مهم رفتار ديگر درماني قلمداد ميشود.
مطالب ديگري كه به وسيله پاولف در زمينه شرطيسازي كلاسيك كشف شد، آن است كه پس از شرطي شدن، چنانچه محرك شرطي (صداي زنگ) با محرك غير شرطي (نشان دادن غذا) همراه نشود، ميزان پاسخ به تدريج كم ميشود تا آنجا كه به كلي از بين ميرود. پاولف اين حالت را «خاموشي» مينامد و اظهار ميكند كه خاموشي بازدارنده شرطيسازي مجدد است. به علاوه، وي دريافت كه با محرك هاي شبيه صداي زنگ نيز، بزاق ترشح ميشود كه اين حالت را «تعميم محرك» نامگذاري كرد.
روش شرطيسازي كلاسيك و استفاده از حالتهاي خاموشي و تعميم ميتواند مبنايي براي تغيير رفتار مراجع باشد و اصل مهمي در رفتار درماني به شمار ميرود.
شرطيسازي كنشگر: در مورد شرطي شدن رفتارهاي بازتابي يا رفتارهاي پاسخگر كه به وسيله پاولف ارائه شد، به اختصار مطالبي بيان شد. در بحث حاضر، رفتارهاي غيربازتابي يا رفتار كنشگر مطرح ميشود. رفتار كنشگر، رفتار خودانگيخته نظير سخن گفتن، راه رفتن، و نوشتن است؛ در حالي كه رفتارهاي پاسخگر، اعمالي غيرارادي هستند كه در پاسخ به يك محرك و معمولاً محرك فيزيولوژيكي، انجام ميشوند، مانند ترشح بزاق بر اثر قرار گرفتن غذا در دهان شرطيسازي رفتار كنشگر مبتني بر اين قانون است كه چنانچه در پي رفتار يا به همراه با آن پاداش وجود داشته باشد، احتمال دارد آن رفتار تكرار شود؛ بنابراين در شرطيسازي كنشگر ميتوان با دادن پاداش، رفتاري را تقويت كرد ولي به وجود آوردن رفتار جديد، ميسر نيست.
این قانون که قانون اثر نامیده می شود به وسیله ی ثرندایک(1874-1949) مطرح شده است شرطيسازي كنشگر، بر چهار اصل به شرح زير، مبتني است:
1- پاداش (تقويتي مثبت): رفتاري كه با پاداش همراه شود يا به دنبال آن، پاداش دريافت شود، احتمال وقوع مجدد آن رفتار، افزايش مييابد. دانشآموزي كه براي حل مسائل، نمره خوب يا جايزه ميگيرد، براي حل مسائل ديگر اقدام خواهد كرد.
2- تنبيه: رفتاري كه با تنبيه همراه شود يا به دنبال آن، تنبيه ارائه شود، احتمال تكرار آن رفتار كاهش مييابد. هر گاه كودكي دستكش را به آتش نزديك كند و دستش بسوزد، احتمال اينكه دوباره دستش به طرف آتش ببرد، كم ميشود.
3- گريز (تقويت منفي): در تقويت منفي، انجام رفتار از سوي فرد، منجر به حذف تقويت كننده منفي يا گريز فرد از آن ميشود و در نتيجه، احتمال بروز رفتاري كه موجب حذف وضعيت آزاردهنده شده است افزايش مييابد. به عنوان مثال، در فصل سرما كه هواي داخل اتاق گرم و مطبوع است، چنانچه پنجرهاي باز باشد، هواي اتاق، سرد ميشود و در نتيجه، موجب ناراحتي افراد داخل اتاق ميشود. در اين وضعيت، چنانچه پنجره را ببنديم. سرماي آزاردهنده قطع خواهد شد. در اينجا رفتار كنشگر، بستن پنجره و حذف تقويتكننده منفي، يعني جريان هواي سرد، ميشود و نتيجه، آن خواهد بود كه در آينده چنانچه پنجره اتاقي در زمستان باز باشد و هواي اتاق سرد شود، پنجره را با عجله خواهند بست. به عبارت ديگر، حذف تقويت كننده منفي، موجب افزايش احتمال رويداد رفتار ميشود.
4- حذف: حذف، احتمال وقوع پاسخ مجدد را كاهش ميدهد. در اينجا مي توان به لحاظ تشابه، به خاموشي رفتار كنشگر اشاره كرد. چنانچه رفتاري كه با تقويت افزايش يافته، تقويت نشود، به تدريج از قدرت آن كم ميشود و سرانجام متوقف ميشود.
نظريه يادگيري اجتماعي
آلبرت بندورا، و تعدادي از روانشناسان ديگر چون والتر ميشل، جوليان راتر، ماهوني، و آرنكوف به تأثير رويدادهاي دروني فرد مانند احساس، ادراك و تفكر در كنترل رفتار، مانند اعمال و رفتار آشكار، اهميت دادهاند و اظهار ميدارند كه در توجيه تغييرات رفتاري، هر دو آنها بايد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند. در نظريه يادگيري اجتماعي، يادگيري از طريق شرطي شدن مشاهده ، و سرمش گيري، از اهميت زيادي برخوردار است. برابر نظر بندورا، رفتار تابعي از محيط و محيط تابعي از رفتار است، به عبارت ديگر افراد به محيط اطراف خود پاسخ ميدهند و در عين حال از طريق تفكر و انديشههاي دروني خود، بر تغيير محيط اثر مي گذارند.
در نظريه يادگيري اجتماعي همانطور كه به فرايندهاي شناختي تأكيد ميشود، براي پژوهشهاي تجربي دقيق نيز اهميت قائلند. به عبارت ديگر، در نظريه يادگيري اجتماعي، اصول روانشناختي با نظريه يادگيري سنتي (يادگيري به وسيله كنش) تلفيق شده و در آن، اعتقاد بر آن است كه بيشترين يادگيري، از طريق مشاهده انجام ميگيرد.
مشاوره و رواندرماني رفتاري
يكي از موارد كاربرد مكتب اصالت رفتار يا رفتارگرايي، مشاوره و روان درماني با استفاده از فرايند شرطي شدن بازتابها و نظريۀ شرطي سازي كنشگر است. با استفاده از بازتابهاي شرطي ميتوان از طريق تقويت، رفتار مطلوب را در افراد ايجاد كرد و تعميق بخشيد و برعكس، با كاربرد فن خاموشي، رفتارهاي نامطلوب را از بين برد. در مورد شرطيسازي رفتار كنشگر و اصول مطرح شده در آن، مي توان انجام دادن رفتارهاي مطلوب را از طريق تقويت مثبت يا منفي افزايش داد يا رفتارهاي نامطلوب را از طريق تنبيه و حذف، كاهش داد.
نمونههايي از درمانهاي مبتني بر مكتب رفتارگرايي
براي درمان فردي كه بر اثر اضطراب و نگرانيهاي ناشي از خنده ديگران، به لكنت زبان گرفتار شده است، خاموش كردن واكنش هاي اضطرابي او از طريق تشويق و صحبت كردن با وي، انجامپذير است.
براي ترك اعتيادهاي مضر نظير سيگار و الكل، ميتوان با افزودن موادي به آنها كه تهوع ايجاد كند، اقدام كرد. در اين حالت، به تدريج وقتي فرد سيگار يا الكل را ببيند، حالت تهوع به او دست خواهد داد و از كشيدن سيگار يا خوردن الكل دوري خواهد كرد.
چنانچه كودكي را كه به شب ادراري مبتلا است، روي تشكي برقي كه به همين منظور تهيه شده بخوابانند، در صورتي كه كودك، شروع به ادرار كردن كند، جريان برق برقرار ميشود و زنگي به صدا در ميآيد و به او گفته ميشود كه بايد با شنيدن صداي زنگ،ادرار خود را کنترل کند وبه توالت برود. به موقع از خواب بيدار خواهد شد و اين عادت وي سرانجام از بين خواهد رفت.
* كودكي كه از مدرسه فرار ميكند، با اعمال محبت، دريافت تشويق، و توجه به نيازهاي رواني، با علاقه به مدرسه ميرود.
* سرانجام، در زمينه روشهاي تغيير رفتار در مورد بزهكاران و عقبماندگان و روش هاي رفتار درماني براي درمان انواع بيماريهاي رواني، ميتوان از نظريههاي شرطيسازي استفاده كرد.
مشاوره رفتاري در رابطه با نظريههاي يادگيري
رفتارگرايان معتقدند كه اكثر رفتارهاي انسان، آموخته شده است. بنابراين ميتوان با استفاده از اصول يادگيري، نسبت به تغيير رفتار اقدام كرد.
مشاوران رفتاري براي پاسخگويي به موارد زير تلاش ميكنند:
– مراجع (رفتار مورد نظر) چگونه فرا گرفته است؟
– چه عواملي يادگيري او را تقويت ميكنند؟
– چگونه ميتوان فرايند يادگيري او را تغيير داد تا رفتارهاي نامطلوب او اصلاح شود؟
-در فرد، چه رفتارهايي را بايد افزايش يا كاهش داد؟
– در محيط چه تغييراتي بايد ايجاد كرد تا به تغييرات رفتاري در فرد منجر شود؟
نظر به اينكه نظريههاي يادگيري، اساس مشاوره رفتاري را تشكيل ميدهند، به ذكر مختصري درباره نظريههاي يادگيري و مشاورۀ رفتاري كه به اين نظريهها مربوطند، مبادرت شد.
6- روش درمان عقلاني – عاطفي
مبدع روش درمان عقلاني – عاطفي، آلبرت اِليس است.
اليس علت ناراحتي مراجع را عقايد غير منطقي او ميداند و معتقد است كه همين اعتقادات، موجب ناراحتي فرد را فراهم ميسازد. او ميگويد كه براي رفع ناراحتي مراجع بايد به اصلاح تفكر غيرعقلاني او اقدام كرد. اليس براي توضيح روش درمان عقلاني – عاطفي، به شرح زير از حروف D-C-B-A و E استفاده ميكند:
A= حادثه نامطلوب
B= نظام اعتقادي فرد (باورها)
C= واكنش عاطفي
D= مجادله با عقايد غيرمنطقي
E= جايگزين كردن عقايد غيرمنطقي با عقايد منطقي
بنابراين، A موجب پيامد عاطفي C ميشود كه علت آن، نظام اعتقادي و باورها (B) است. در اين صورت، درمانگر در نقطه D وارد عمل ميشود و مراجع را وادار ميسازد كه عقايد و افكار خود را مورد ترديد قرار دهد و با آنها به مجادله و مبارزه بپردازد و به نقطه E برسد كه جايگزين كردن عقايد غيرعقلاني و غيرمنطقي با عقايد منطقي و عقلاني است.
به طور خلاصه، اليس علت اضطراب و اختلالات رفتاري را، افكار و عقايد نامعقول و واهي افراد ميداند و معتقد است كه بايد به مراجع به طور مستقيم در مورد تغيير افكار و عقايد در جهت منطقي و عقلاني، كمك كرد. به عبارت ديگر، مشاوره عقلاني – عاطفي مبتني بر اين فرض است كه افكار و عقايد غير منطقي به رفتارهاي نامناسب و غير منطقي منتهي ميشوند و هدف مشاوره كمك به اين افراد است تا اين عقايد را تغيير دهند و به جاي آنها، عقايدي منطقي را بپذيرند كه نتيجه اين كار، تغيير رفتار مراجع است.
پارهاي از اعتقادات ذهني غيرمنطقي كه موجب اضطراب و ناراحتيهاي رواني و در نتيجه، اختلالات رفتاري ميشوند، عبارتند از:
– اعتقاد به اينكه اگر روزگار بر وفق مراد نچرخد، فاجعهآميز است.
– اعتقاد به اينكه بسياري از مردم بدذات و بدكارند و بايد با آنها قاطعانه برخورد كرد.
– براي آنكه فرد براي جامعه ارزشمند باشد، بايد در حد نهايت به فعاليت بپردازد و به حداكثر كمال، نائل شود.
– اعتقاد به اينكه ضرورت دارد همه مردم او را محترم بشمارند.
– اعتقاد به اينكه دور شدن از مشكلات، آسانتر از برخورد با آنهاست.
– فرد بايد به ديگران متكي باشد و از قدرت آنها، براي حل مشكلات استفاده كند.
– اعتقاد به اينكه هر مشكلي فقط يك راه حل دارد.
– و بالاخره هزاران اعتقاد غيرمنطقي و غيرعقلاني كه نتيجه آنها اختلالات رفتاري و ايجاد نگراني و اضطراب است.
به عقيده اليس، براي درمان ناراحتيهاي رواني و اختلالات رفتاري كه بر مبناي اعتقادات فوق ايجاد ميشوند، بايد به طور مستقيم، به واهي بودن و بي اساس بودن اعتقادات مراجع اشاره كرد و به او كمك كرد تا با توجيهات لازم، اعتقاداتی عقلاني و منطقي جاي باورهاي ذهني نادرست او را بگيرد و سرانجام، ناراحتيها، تعارضها و اضطرابهاي مراجع برطرف شود. در درمان عقلاني – عاطفي، مشاور و مراجع در اتاقي با يك ميز و دو صندلي روبه روي هم مي نشينند و به زبان معمولي به گفتگو ميپردازند. در اين روش، استفاده از ضبط صوت توصيه شده است تا مراجع در اوقات فراغت خود، به نوار مصاحبه گوش بدهد تا علت مشكل خود و راه حل آن را بيابد. شيوه كار مشاور، مستقيم و فعالانه است و مراجع را متوجه تأثير عقايد وي بر حالتهاي رواني او ميسازد.
بازگشت به فهرست اولیه اصول و فنون راهنمایی و مشاوره
مهکام مجله اینترنتی آموزش خانواده سبز ایرانی