"> داستان های کوتاه-پیرمرد وفادار - مهکام
مشاوره آنلاین مهکام

داستان های کوتاه-پیرمرد وفادار

داستانهای کوتاه و آموزنده

گاهی وقت ها یک حادثه می تواند برای خیلی از ماها و خانواده های ما تبدیل به یک داستان و قصه آموزنده شود. مانند داستان کوتاه و عبرت آموز زیر :
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد…در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است.هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است.

خانواده شاد آرزوی مهکام مجله اینترنتی خانواده

پیشنهاد مطالعه:  داستان کوتاه آن زن و آن مرد
about

مطالب مفید

مدیریت وب سایت مهکام ، مجله اینترنتی آموزش خانواده را آقای حسن رامشینی به عهده دارند . ایشان در کنار مشاوره روانشناسی با جمعی دیگر از بهترین روانشناسان و مشاوران کشور به طور ضمنی به غنای این وب سایت کمک می کنند تا بتوانند مهکام را تبدیل به مرجعی برای رفع مشکلات و مسائل مربوط به روان انسانها نمایند.

×