اسماء حسنى در قرآن کریم
اسماء حسنى
در این بخش به بررسی اسماء حسنى در قرآن کریم می پردازیم :
الأسماء الحسنى
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها [الأعراف/ 180].
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى [الإسراء/ 110].
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى [طه/ 8].
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى [الحشر/ 24].
گرچه از آيه سوره اعراف مشكل است استفاده كنيم كه لفظ جلاله- اللّه- هم از اسماء حسنى باشد، و لكن از بقيّه آيات به خوبى مستفاد است كه مسمّى (هو) بوده و- اللّه- هم يكى از اسماء حسنى محسوب شده است. [1]
ضابطه ما در أسماء عبارت است از اشتقاق- ذو- و ظهور آيات و بر همين أساس و احتياطا لفظ جلاله (اللّه) و (هو) را خارج از اسماء مینويسيم.
در اين صورت:
و بايد توجه داشت أسمائي مثل: السّريع، و الشّديد و الخير مثلا، يك بار انهم به صورت (مفرد) بحساب آمده و آنچه كه بطور مركّب مانند: خير الحاكمين، سريع الحساب، شديد العقاب و أمثال اينها در قرآن آمده است از آنجا كه همان سه اسم مفرد شامل مركّبها هم مىشود و اگر ذكر مىشد تكرار محسوب مىگرديد، بنابر اين در شمارش اسماء فقط صورت مفرد آن أسماء ذكر شده است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
هو- اللّه
ألف:
1- الأبقى: وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى [طه/ 73]. و خدا بهتر و پايدارتر است.»
ذكر دو صفت فعل مبنى بر حصر و توحيد افعالى پروردگار است كه آنچه در نظام جهان خير و صلاح باشد فقط از ناحيه پروردگار و مستند به او است و هر چه از اجر و پاداش ايمان و سپاس موهبت فرمايد نعمت هميشگى و زوالناپذير خواهد بود.[2]
2- الأحد: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ [التوحيد/ 1]. بگو: «او خدايى است يكتا،» نخستين آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصاف پروردگار شده بود، مىفرمايد: «بگو: خداوند يكتا و يگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست.
آغاز جمله با ضمير «هو»- كه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مىكند- در واقع رمز و اشارهاى به اين واقعيت است كه ذات مقدس او در نهايت خفاء است، و از دسترس افكار محدود انسانها بيرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر است، چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مىخوانيم: «به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است».
سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده بر مىدارد و مىگويد: «او خداوند يگانه و يكتاست».
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب ديدم، از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بر دشمنان پيروز شوم گفت: بگو: « يا هو، يا من لا هو الّا هو »هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عرض كردم.
فرمود: «اى على عليه السّلام اسم اعظم به تو تعليم شده، سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار ياسر» هنگامى كه شنيد حضرت على عليه السّلام اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مىخواند، عرض كرد: اين كنايات چيست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحيد است»! «اللّه» اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمىشود، در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مىشود.
اين نام مقدس قريب «هزار بار» در قرآن مجيد تكرار شده، و هيچ اسمى از اسماء مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است، نامى است كه قلب را روشن مىكند، به انسان نيرو و آرامش مىبخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مىسازد.
«احد» يعنى خداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى، يا نوعى و جنسى، بلكه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشنتر وحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است.
دليل اين سخن نيز روشن است: او ذاتى است بىنهايت از هر جهت، و مسلم است كه دو ذات بىنهايت از هر جهت غير قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مىشود، اين كمالات آن را ندارد، و آن كمالات اين را- دقت كنيد.[3]
3- أحسن الخالقين: فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ [المؤمنون/ 14]. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.
خداوند منزّه و مقدّس است، اين كلمهاى است كه به اين معنا مخصوص خداست، كه در مقام تعجّب از شيء و تعظيم آن گفته مىشود.
اگر چه اصل كلمهى «تبارك» از بركت به معناى رشد و زيادى در خيرات است، به دنبال انشا اين كلمه را آورد تا اشاره به اين باشد كه نفس انسان امر عظيمى است كه شايستهى تعجّب است، انشا كنندهى آن از عيب و نقص منزّه است.
از تكلّم به غيبت التفات كرد، نفرمود: «تباركنا» چون اين كلمه مانند مثل در مخاطبات عرب شده و تغييرپذير نيست.
أَحْسَنُ الْخالِقِينَ خالقيّت حقيقى اگر منحصر در خدا باشد پس واسطههاى خلقت او از ملايكه و قوا و صنعتگرها بسيارند، خداى تعالى بهتر از همه است، چون در خلقتش احتياج به چيزى ندارد.[4]
4- أحكم الحاكمين: وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ [هود/ 45].« و تو بهترين داورانى.»
نوح(ع)بعد از آن كه در حقّ فرزندش تضرّع و زارى و دعا كرد از مشيّت و اراده و حكومت خودش تبرّى و بيزارى جست و اعتراف كرد به اين كه خداوند احكم الحاكمين است تا اين توهّم را كه راضى بحكم خدا نيست دفع نمايد.[5]
5- الآخر: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ [الحديد/ 3].« اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن»
بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است، قهرا با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است، نه آن چيزى كه ما اولش فرض كرديم، و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم به ما بعدش، پس آخر خدا است، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم، و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطهاى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم ما فوق آن است، پس خدا ظاهر است، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم، و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطنتر از آن است، و ما وراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده، پس باطن هم خداست، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على الاطلاق است، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است نه على الاطلاق .
البته اين را هم بايد بدانيم كه اوليت خداى تعالى و آخريتش و همچنين ظهور و بطونش زمانى و مكانى نيست، و چنين نيست كه در ظرف زمان اول و آخر باشد، و گرنه بايد خود خدا جلوتر از زمان نباشد، و از زمانى و مكانى بودن منزه نباشد، و حال آنكه منزه از آن است، چون خالق زمان و مكان و محيط به تمامى موجودات است، بلكه منظور از اوليت و آخريت و همچنين ظاهر و باطن بودنش اين است كه: او محيط به تمام اشياء است، به هر نحوى كه شما اشياء را فرض و به هر صورت كه تصور بكنى (اگر فلان چيز را اول فرض كنى او به احاطهاش اولتر از آن است، اگر آخر فرض كنى او آخرتر است، اگر چيزى را ظاهر فرض كنى او ظاهرتر، و اگر باطن فرض كنى او باطنتر است، به همان دليلى كه گذشت).
پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه اين اسماى چهارگانه يعنى اول و آخر و ظاهر و باطن چهار شاخه و فرع از نام” محيط” است، و محيط هم شاخهاى از اطلاق قدرت او است، چون قدرتش محيط به هر چيز است، ممكن هم هست نامهاى چهارگانه مورد بحث را شاخههايى از احاطه قدرتش ندانيم، بلكه شاخههايى از احاطه وجود او بگيريم، چون وجود او قبل از وجود هر چيز و بعد از وجود هر چيز است، او قبل از آنكه چيزى ثبوت پيدا كند ثابت بود، و بعد از آنكه هر چيز داراى ثبوتى فانى گردد باز هم ثابت است، او از هر چيز ديگرى نزديكتر و ظاهرتر است، و از ديد و درك اوهام و عقول هر صاحب عقلى از چيز ديگرى باطنتر و پنهانتر است. [6]
6- أرحم الراحمين:« فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ [يوسف/ 64] پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.»
و نگهبانى خدا بهتر از نگهبانى شما است و او مهربانترين مهربانان است و به اين حال ناتوانى و پيرى من رحم ميكند و او را به من بازگرداند و در خبر است كه خداى سبحان به يعقوب گفت: به عزت خودم سوگند پس از اين توكل و اعتمادى كه به من كردى هر دوى آنها را به تو باز ميگردانم.[7]
7- أسرع الحاسبين: أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ [الأنعام/ 62]«آگاه باشيد كه داورى از آنِ اوست، و او سريعترين حسابرسان است.» از على ع پرسيدند: خداوند كه ديده نميشود، چگونه بحساب مردم مىرسد؟
فرمود همانطورى كه به آنها روزى ميدهد و او را نمىبينند.
در روايت است كه حساب همه خلايق باندازه دوشيدن يك گوسفند طول مىكشد.
اين مطلب شاهد اين است كه محاسبه يكى او را از محاسبه ديگران باز نمىدارد و دليل اين است كه او بدون زبان تكلم مىكند و گرنه هرگز نمىتواند مردم را در يك وقت حساب كند.[8]
8- الأعلى: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى [الأعلى/ 1].
9- الأكرم: اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ [العلق/ 3].
10- الأوّل: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ [الحديد/ 3].
11- أهل التقوى: هُوَ أَهْلُ التَّقْوى. [المدثّر/ 56].
12- أهل المغفرة: وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ [المدثر/ 56].
ب:
13- البارئ: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ [الحشر/ 24].
14- الباطن: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ [الحديد/ 3].
15- البديع: سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ، بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [الأنعام/ 100- 101].
16- البرّ: إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ [الطور/ 28].
17- البصير: إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً [النساء/ 58].
ت:
18- تبارك: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ [الأعراف/ 54].
19- تعالى: فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ [طه/ 114].
20- التّواب: أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ [التوبة/ 118].
ج:
21- الجبّار: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ [الحشر/ 23].
22- الجاعل: الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا [فاطر/ 1].
23- الجامع: رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ [آل عمران/ 9].
ح:
24- الحسيب: كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً [النساء/ 6].
25- الحفيظ: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ، اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ [الشورى/ 6].
26- الحفيّ: إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا [مريم/ 47].
27- الحقّ: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ [الحج/ 6].
28- الحكيم: فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [البقرة/ 209].
29- الحليم: وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ [البقرة/ 263].
30- الحميد: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ [البقرة/ 267].
31- الحيّ: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [البقرة/ 255].
خ:
32- الخالق: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ [الحشر/ 24].
33- الخبير: إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ [الحج/ 63].
34- الخلّاق: إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ [الحجر/ 86].
35- الخير: وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى [طه/ 73].
ذ:
36- ذو انتقام: وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ [المائدة/ 95].
37- ذو الجلال و الإكرام: ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ [الرّحمن/ 27].
38- ذو الرّحمة: وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ [الأنعام/ 133].
39- ذو الطّول: غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ [غافر/ 3].
40- ذو العرش المجيد: وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ [البروج/ 14- 15].
41- ذو الفضل العظيم: وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [البقرة/ 105].
42- ذو القوّة المتين: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ [الذاريات/ 58].
43- ذو المعارج: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ [المعارج/ 1- 3].
ر:
44- الرؤوف: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ [النور/ 20].
45- الربّ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ [الفاتحة/ 1].
46- الرّحمان: وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ [البقرة/ 163].
47- الرّحيم: وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ [البقرة/ 163].
48- الرّزاق: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ [الذاريات/ 58].
49- رفيع الدرجات: رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ [غافر/ 15].
50- الرّقيب: إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً [النساء/ 1].
س:
51- السّبحان: وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ [يوسف/ 108].
52- السّريع: فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ [آل عمران/ 19].
53- السّلام: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ [الحشر/ 23].
54- السّميع: إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [البقرة/ 181].
ش:
55- الشّاكر: فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ [البقرة/ 158].
56- الشديد: اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [المائدة/ 98].
57- الشكور: وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ [التغابن/ 17].
58- الشهيد: إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ [الحج/ 17].
ص:
59- الصّمد: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ [التوحيد/ 1- 2].
ظ:
60- الظّاهر: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ [الحديد/ 3].
ع:
61- العالم: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ [الحشر/ 22].
62- العزيز: فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [البقرة/ 209].
63- العظيم: وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ [البقرة/ 255].
64- العفوّ: إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ [الحج/ 60].
65- العلّام: قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ [المائدة/ 109].
66- العليم: فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ [البقرة/ 115].
67- العليّ: وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ [البقرة/ 255].
غ:
68- الغافر: غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ [غافر/ 3].
69- الغالب: وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ [يوسف/ 21].
70- الغفّار: وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً [طه/ 82].
71- الغفور: أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [الشورى/ 5].
72- الغنيّ: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ [البقرة/ 267].
ف:
73- الفاطر: الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [فاطر/ 1].
74- الفتاح: وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ [سبأ/ 26].
75- الفالق: إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى [الأنعام/ 95].
76- الفعّال: إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ [هود/ 107].
ق:
77- القابل: غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ [غافر/ 3].
78- القادر: قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً [الأنعام/ 37].
79- القاهر: وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ [الأنعام/ 18].
80- القدّوس: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ [الحشر/ 23].
81- القدير: إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [البقرة/ 20].
82- القريب: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ [البقرة/ 186].
83- القويّ: إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ [الأنفال/ 52].
84- القهّار: قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ [الرّعد/ 16].
85- القيّوم: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [البقرة/ 255].
ك:
86- الكافي: أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ [الزمر/ 36].
87- الكبير: عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ [الرّعد/ 9].
88- الكريم: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ [المؤمنون/ 116].
ل:
89- اللّطيف: إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ [الحج/ 63].
م:
90- المؤمن: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ [الحشر/ 23].
91- المالك: قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ [آل عمران/ 26].
92- المبين: أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ [النور/ 25].
93- المتعال: عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ [الرّعد/ 9].
94- المتكبّر: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ [الحشر/ 23].
95- المجيب: إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ [هود/ 61].
96- المجيد: إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ [هود/ 73].
97- المحيط: أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ [فصّلت/ 54].
98- المحيي: إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى [فصّلت/ 39].
99- المستعان: وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ [يوسف/ 18].
100- المصوّر: هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ [الحشر/ 24].
101- المقتدر: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ [القمر/ 55].
102- الملك: فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ [المؤمنون/ 116].
103- المليك: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ [القمر/ 55].
104- المهيمن: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ [الحشر/ 23].
105- المولى: هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ [الحج/ 78].
ن:
106- النصير: فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ [الأنفال/ 40].
107- النّور: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [النور/ 35].
و:
108- الواحد: قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ [الرّعد/ 16].
109- الواسع: فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ [البقرة/ 115].
110- الودود: إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ [هود/ 90].
111- الوكيل: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ [آل عمران/ 173].
112- الوليّ: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا [البقرة/ 257].
113- الوهّاب: وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ [آل عمران/ 8].
ه- 114- الهادي: وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً [الفرقان/ 31].
به کوشش: فریبرز شمخالی چنار ، کارشناس ارشد الهیات (علوم قرآن و حدیث)
مهکام مجله اینترنتی آموزش خانواده دینی ایرانی
[1] – آملی سید حیدر، تفسير المحيط الأعظم و البحر الخضم، ج1، ص: 139
[2] -حسینی همدانی سید محمد حسین، انوار درخشان، ج10، ص: 487
[3] -بابایی احمد علی؛ برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 617
[4] – خانى رضا / حشمت الله رياضى؛ ترجمه بيان السعادة، ج10، ص: 176
[5] – ترجمه بيان السعادة، ج7، ص: 319
[6] – ترجمه الميزان، ج19، ص: 254
[7] – ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج12، ص: 255
[8] – ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 126