"> اروپایی شدن مسلمانان یا مسلمان شدن اروپائیان - مشاوره آنلاین مهکام
مشاوره آنلاین مهکام

اروپایی شدن مسلمانان یا مسلمان شدن اروپائیان

 

 اروپایی شدن مسلمانان یا مسلمان شدن اروپائیان

زندگی بیش‌ از ۱۸ میلیون‌ مسلمان‌ ورشد روز افزون مسلمانان علی الخصوص زنان در اروپا نشان‌ از بر هم‌ خوردن‌ تعادل‌ جمعیتی‌ در قاره‌ مسیحی‌ دارد. زیستن‌ با دیگرانی‌ که‌ در فضای‌ فکری‌ متفاوتی‌ از ساکنان‌ بومی‌ اروپا تنفس‌ می‌کنند موجد‌ بحثهای‌ بسیاری‌ در میان‌ روشنفکران‌ مسلمان‌ و اروپایی‌ شده‌ است

مساله‌ این‌ است‌ که‌ زیستن‌ مسیحی ومسلمان در کنار هم‌، باوجود تفاوت‌ چگونه‌ میسر است‌ و از اینجا بحث‌ ارزشهای‌ فرهنگی‌ و نسبیت‌ و اطلاق‌ آنها در مرکز توجه‌ قرار می‌گیرد.‌

هجرت به روشنايي

داستان مسلمان شدن يک زن ايسلندي ( آنا ليندا ) است

در سال 1966  در ایسلند متولد  شدم و در کليساي لوتران غسل تعميد داده شدم.
هنگامي که جوان بودم خانواده ام به  کانادا و سپس به نيويورک کوچ کردند. دبيرستان را در سن 16 سالگي و در سال 1988 تمام کردم. مدرک کارشناسي ام را از دانشگاه مک گيل در مونت رآل کانادا اخذ کردم و از آن موقع با سفر به دور دنيا به مطالعه و کار پرداخته ام. مبدأ سفرهايم دانمارک و در سال 1990 بود.

2) در سال 1997 هنگامي که در قاهره زبان عربي مي خواندم، يکي از دخترهايي که دوستم بود و يک مسيحي تجديد حيات يافته بود برايم يک کتاب مقدس جیبی آورد که مشتمل بر هر دو بخش عهد عتيق و عهد جديد بود. بسيار خشنود و خوشحال شدم چون تصميم گرفته بودم حتماً بدانم در کتاب مقدس چه مطالبي هست. و احساس مي کردم بدون مطالعه آگاهانه کتاب مقدس به سختي مي توانم خودم را مسيحي به شمار آورم.

3) در سال 1998 هنگامي که در دانشگاه دمشق مشغول تحصيل بودم همه کتاب مقدس را خواندم، از صفحه اول تا آخر، و از آنچه مي خواندم هم نت برداري مي کردم، هنگامي که اين کار به اتمام رسيد دريافتم که ناهماهنگي هاي فراواني وجود دارد، مطالب بسياري که با آنها موافق نبودم. مانند تصويري که از رابطه خدا و زنان در عهد عتيق به دست مي دهد، تازه اگر همه مطالبي را که “پولس” در عهد جديد نوشته است، مطرح نکنيم. و هنگامي که من درباره مردان مقدس و پيامبران مثل نوح، لوط، داوود و غيره مطالبي خواندم متوجه شدم که احترامي برايشان قائل نيستم، من موسي را (از عهد عتيق) و عيسي (عهد جديد) را دوست دارم و مي ستايم.

4) چون قبلاً تورات را خوانده بودم، تلاش کردم که نسخه کاملي از تلمود يهوديان به دست آورم که نتيجه اي نگرفتم. من هميشه شنيده بودم که يهوديان (البته غير از اصل مذهب اصلاح شده شان) کسي را که به يهوديت تغيير مسلک دهد به رسميت نمي شناسند. نيز شنيده بودم که بسياري و البته نه همه يهوديان صهيونيست هستند (و از اسرائيل دفاع مي کنند). و من هم به سختي ضد صهيونيست و ضد اسرائيلي هستم و طبيعتا طرفدار فلسيطيني ها به علاوه من به دنبال ديني مي گشتم که تغيير مسلک داده ها را به رسميت بشناسد. مقداري روي بوديسم کار کردم ولي به اين نتيجه رسيدم که بوديسم براي من مناسبت نيست، چون بودايي ها به خدا اعتقاد ندارند در حاليکه من به شدت به خدا معقتدم و هميشه هم بوده ام. بوديسم البته هنوز به عنوان يک جايگزين جالب براي روش زندگي خوب است. من و مادرم درباره هندوئيسم بسيار صحبت مي کرديم و به همين علت من بسيار به آن علاقمند بودم ولی خدايان هندو براي من خيلي زياد بودند. به همين علت هندوئيسم هم از بحث بيرون است، هم به اين علت و هم به دليل اينکه به آيين هندو نمي شود تغيير مسلک داد.

5) هنگامي که پسرم “آندرس عمر” در اکتبر 2001 متولد شد، از من پرسيدند که آيا او را غسل تعميد خواهم داد يا نه و من حتي آن موقع هم استنکاف کردم. احساس کردم که کودکان معصوم قطعا به بهشت پذيرفته خواهند شد چه تعميد داده شده و چه نشده. به هر حال چگونه مي توانستم او را داخل مسلک مسيحي کنم وقتي خودم را يک مسيحي معتقد نمي دانستم اگر چه من به عنوان يک پروتستان متولد شده و بزرگ شده بودم، اما به تثليث اعتقادي نداشتنم، به مريم به عنوان مادر خدا، به مسيح به عنوان پسر خدا، به کشته شدن مسيح براي تطهير گناهان ما و به اينکه مسيح بر روي صليب به زبان آرامي ناله مي زده است: “الي الي بهر، لا ماسا باخ تاني” به اينها اعتقادي نداشتم، منظورم اينست که چرا مسيح ناله کرده است ” خدايا، خداي من چرا مرا رها کرده اي؟” در حاليکه عيسي مسيح مي دانست که از طرف خدا به عنوان پيامبر او فرستاده شده است؟

6) من طوري تربيت شدم که يکي از ضد اسلام و ضد مسلمان ترين افرادي بودم که تا به حال ديده ايد واقعيت اینست که به شدت ضد اسلام بودم. همچنين پيش از اينکه براي مطالعه و تحصيل در زبان عربي به قاهره بيايم (چون احساس کردم خوشنويسي عربي بسيار زيباست) بسيار ضد عرب بودم، من در ايالات متحده بزرگ شده بودم، با فيلمهاي امريکايي پرورش يافته بودم که هميشه عرب ها را به عنوان بنیادگرايان راديکال و ضد زن، متعصبين مذهبي و تروريست و مردمي معمولاً غير نرمال به تصوير مي کشيد. اکثريت زيادي از کسانيکه ضد عرب هستند تا به حال به يک کشور عربي نرفته اند، واقعيت در آنجا متفاوت است.

پیشنهاد مطالعه:  چگونه والدین خوبی باشیم ؟ روش های ارتباط با نوجوان و جوان

7) در سال 1999 به دمشق برگشتم تا در يک سفارتخانه مشغول به کار شوم. در آنجا در سال 2000 با يک مهندس به نام “مهند”، آشنا شدم. و خيلي زود با هم ازدواج کرديم. راستش را بخواهيد وقتي با او ازدواج کردم به اين علت بود که او را دوست داشتم اگر چه او مسلمان هم بود. در دراز مدت متوجه شدم که او را دوست دارم چون مسلمان است. يک مسلمان خوب. من مسلمانان زيادي را در اينجا، دانمارک و در خاورميانه ديده بودم و مثل زندگي خودم بعضي مسيحي هاي خوب و بعضي مسيح هاي نه چندان خوب و همينطور يهودي ها، بودائي ها و هندوهاي اينچنين را ديده بودم.من گمان مي کردم همه مسلمانهايي که ميبينم نماينده اسلامند و هر وقت که از هر کدام از اين مسلمانها سوالهايي درباره اسلام مي پرسيدم يک چيز مرا متعجب مي کرد، تقريبا همه مدعي بودند که متخصص اسلام هستند حتي آنهايي که بعداً فهميدم اطلاعات غلطي به من داده بودند. محتاطانه تر اين بود که فقط بگويند، نمي دانم يا مطمئن نيستم. هنوز مسيحيت و هيچ دين ديگري را با پيروانش مورد قضاوت قرار نمی دادم. ولي عجيب است که (به خلاف بقيه اديان)، اسلام را با هر عربي مورد قضاوت قرار مي دادم اگر چه 1ـ همه عربها هم مسلمان نيستند برخي پروتستان، کاتوليک، يهودي، ، قبطي، علی اللهی و ديگر اديان را دارند. و 2 ـ بيشتر مسلمانان عرب نيستند. مسلمين ممکن است اندونزیایي، هندي، چيني، مقدوني، ماليايي، روس، تايلندي، آفريقايي، بوسنيايي، امريکايي، سوئدي و غيره باشند، و البته عرب هم ممکن است باشند، من طوري رشد کرده بودم که درباره چيزي پيش داوري نداشتم ولي در اين مورد اينطور نبود. مدت زيادي طول کشيد تا اين را بفهمم فقط بعد از ساعتهاي بي پايان بحث و گفتگو و مجادله با همسرم بود که من آنقدر روشنفکر و روشن بين شدم که بفهمم من همه تصوير (اسلام) را نديده ام.

8) در طول ماه رمضان (که مصادف با نوامبر 2002) بود از “مهند” خواستم که اگر ممکن است در خواندن قرآن به زبان عربي بن من کمک کند، او وقت کمي داشت ولي من مصر بودم که قرآن را به زبان عربي و با کمک يک ترجمه خوب بخوانم. وقتي که قرآن که مقدس ترين کتاب مسلمانان است را خواندم به نظرم رسيد بسيار زيبا، علمي و سرشار از رحمت و نيز بسيار فمينيست است. تقريبا همه کتابهايي که تا آن موقع راجع به اسلام خوانده بودم که همه را غير مسلمانان نوشته بودند، اسلام را در پرتو يک نگاه تاريک معرفي کرده بودند. کساني که عليه اسلام مطالبي را گاهي اوقات مي نوشتند تکه هاي جدايي را از قرآن به دست مي دادند و باقي آيه را حذف مي کردند يا اينکه آيه را به غلط ترجمه مي کردند، شايد تعمدي و يا سهوا. من اينقدر عربي مي دانستم که بفهمم آنچه که مي خوانم متفاوت با بقيه مطالبي است که تا آن موقع خوانده بودم.

9) علم بسيار، مطالبي بسياري که تازه کشف شده اند. منظورم اينست که پيامبر محمد (ص) سياهچاله ها، سفر فضايي، DNA و علوم ژنتيک، نظريه تکامل (دگرگون و جهش)، زمين شناسي، اقيانوس شناسي، مراحل رشد جنين، منشأ آبي حيات و همه را ذکر کرده است، شگفت آور است، من هميشه شنيده بودم که قرآن اساسا يک نسخه کپي و رقيق شده کتاب مقدس است، ولي هيچيک از اين مطالب در کتاب مقدس نبود. من متعجب بودم که چگونه فردي در 1400 سال پيش چگونه مطالبي اينچنين را نوشته است. برخي از اين مطالب تنها در قرن اخير کشف شده اند. بعد من گمان کردم که خوب دانشمندان، منجمين، رياضيدانان و نقشه کشهاي عرب بسيار در آن زمان پيشرفته بودند و ممکن است برخي از آنها با هم جمع شده اند و کتابي بر اساس تورات و انجيل نوشته اند. اما پس از مطالعه و تحقيق درباره اين ايده متوجه شدم تحول و انقلاب علمي اعراب پس از ظهور اسلام بوده است. سپس خواندم که مسلمين معتقدند که قرآن را فرشته مقرب جبرائيل (عليه السلام) به محمد (ص) داده است. و قرآن امتداد کلام الهي است، مسلمين معتقدند بخشهايي از تورات و انجيل که درباره زندگي مسيح (ع) صحبت مي کنند توسط خدا الهام شده اند يا الله که همان خدا (God) به زبان عربي است. نه تنها مسلمين عرب بلکه مسيحيان و يهودي هاي عرب هم خدا را «الله» مي گويند. مسلمين ابراهيم، سليمان، موسي، عيسي مسيح و نوح و در واقع همه پيامبران مذکور در کتاب مقدس را محترم مي شمارند. همچنين (در قرآن) ذکر شده است که پيامبران ديگري بوده اند که به سوي ملت هاي ديگر آمده اند تا به آنها کمک کنند مردمان بهتري باشند: (برخي) مي گويند بودا يکي از اين پيامبران است اما مانند عيسي مسيح او هرگز منظورش اين نبوده است که مردم به او به عنوان وجودي برتر از خدا معتقد باشند، بلکه فقط (معتقد باشند) او يک فرستاده و پيام آور خداست. همچنين مسلمين معتقدند که محمد رسول خدا (ص) آخرين پيامبر است تا آنکه مسيح به زمين بازگردد.

پیشنهاد مطالعه:  شوهرتان را همان گونه که هست بپذیرید-همسرداری موفق

10)در قرآن گفته شده است که خدا مي تواند حجابي بر ديدگان ما و سنگ و سختي اي بر دل هاي ما قرار دهد که ما ديگر نه بتوانيم پيام قرآن را ببينيم و نه آن را احساس کنيم. تنها هنگامي که خدا بخواهد ما مي توانيم آن را بفهميم در 12 دسامبر 2002، روياي باورنکردني اي ديدم که باعث شد درباره دين با عمق بيشتر فکر کنم و بينديشم. رويا ها در ايسلند بسيار مهم تلقي مي شوند و تعبير خواب تقريبا يک علم به حساب مي آيد. هيچ وقت فکر نميکردم که به دين نياز دارم. اما دين مرا به خود جذب مي کرد ولي معتقد شده بودم که همينکه به خدا معتقدم خوب است و اينکه قطعاتي را از اديان مختلف بگيرم تا به ترکيب مورد نظر خودم برسم: «تلفيق آنا»

11) در ژانويه 2003، شروع کردم در اينترنت و با کلمات کليدي “اسلام”، “قرآن” و “مسلمان” و غيره جستجو مي کردم. در ماه مارس وقتي در ريکیاويک بودم، شانس اين را پيدا کردم که با يکي از بهترين دوستانم که دختري ايسلندي بود و مسلمان، صحبت کنم و او هم يک ترجمه واقعا خوب از قرآن به انگليسي (نسخه عبدالله يوسف علي) را پيشنهاد کرد که در کنار عربي بخوانم. در ماه آوريل آن را دريافت کردم و به عنوان ضميمه کارم شروع به مطالعه کردم.

12) در ماه مه 2003 دوست مسلمان و ايسلندي ام بازدید دیدار مرا به جا آورد و دو هفته با ما ماند و ما شروع کرديم که راجع به قرآن صحبت کنيم. من به او گفتم که مي خواهم قرآن را به زبان ايسلندي ترجمه کنم. او هم گفت که همين رویا را در سر داشته است. و به توافق رسيديم با هم اين کار را انجام بدهيم. ما اوقاتمان را به خوبي صرف بحث درباره مسيحيت، يهوديت و اسلام مي کرديم تمام وقت و همه روزها او اعتقادات مسيحي (پروتستاني) خود را مورد سوال قرار داده بود، يهوديت را ملاحظه کرده بود و دوبار به اسرائيل (يعني فلسطين اشغالي را) رفته بود و تنها در بار دوم، شروع کرده بود که طرف ديگر درگيري عرب ـ اسرائيلي را نيز ملاحظه کند. و به اسلام علاقمند شده بود او هم قبلا مسيري شبيه مرا طي کرده بود و به همان نتايج رسيده بود. قبلا در 1995 وقتي به من گفت که مسلمان شده است من بد با او برخورد کردم. کاملا برخوردي منفي، بايد به خاطر حمايت نکردنم از او خجالت بکشم.

13) حال متوجه شدم که خود را مسلمان مي دانم، به همسرم درباره الهام هايي که به من مي شد صحبت کردم و او تند به باد سوال گرفت او از من خواست که صبر کنم و دينم را عوض نکنم تا بعد. او به من گفت که مسلمان شدن زندگي مرا دشوارتر خواهد کرد، و مردمي که اسلام را نميشناسند با من رفتار متفاوتي خواهند داشت و اينکه در شرايط حاضر، در سال 2003 و در دنيايي که ما در آن زندگي ميکنيم مرا مسخره خواهند کرد. به من گفت ممکن است اگر دين اسلام را بپذيرم ارتباطم با خانواده ام و دوستانم قطع خواهد شد. او نگران بود که مردمی که مرا خوب نمي شناختند يا کساني را که من برای مدت زيادي يا هيچ وقت نديده بودم گمان کنند او مرا مجبور کرده است مسلمان شوم. به او گفتم که اگر اينطور بود ما با هم ازدواج نميکرديم چون هنگامي که ما ازدواج کرديم من مسيحي بودم وتا بحال هم مسيحي مانده ام، اين را هم گفتم که کساني که مرا حتي اندکي مي شناسند مي دانند که من ذهن قدرتمندي دارم و يک فمينيست و اومانيست واقعي هستم و اينکه من از لحاظ فکری بسيار مستقل هستم نه يک انسان کوته فکر و مي دانند که کسي نمي تواند مرا کنترل کند. والدين من سالها بدون کسب موفقيتي تلاش کرده اند.

14) همانجا تصميم گرفتم اگر خانواده ام و دوستانم به خاطر مسلمان شدنم خواستند ارتباطشان را با من قطع کنند، خوب قطع کنند. دين من متعلق به من است و افتخار مي کنم که در اديان مسيحبت، يهوديت، هندوئيسم، بوديسم و اسلام تحقيق کرده ام. براي من سالها و ساعتهای بي پايان مطالعه کتابها و کاوش در روح خودم طول کشيده است تا به اين نقطه برسم. اعتقاد من به خدا چيزي است که هميشه آن را جدي گرفته ام و هيچگاه از ابراز اين عقيده احساس خجالت نکرده ام، حتي هنگامي که برخي براي اينکه به چيزي اعتقاد داشته ام که آنها نمي توانستند ببينند مرا مسخره مي کردند با آنها بحث مي کردم که به اطراف خود نگاه کنيد چگونه مي توانيد به قدرت برتري که همه چيز اطراف ما را خلق کرده است، اعتقاد نداشته باشيد و به کساني که اسلام را به عنوان يک مکتب تقلیدی از مکاتب دیگر مي نگرند مي گويم که اينطور نيست. اسلام اگر بزرگترين دين نباشد يکي از بزرگترين اديان جهان است، از هر 4 نفر روي کره زمين در حال حاضر يک نفر مسلمان است و نرخ گسترش پیروان آن از همه اديان بيشتر است.

پیشنهاد مطالعه:  همسرداری-چهل نکته طلایی برای خانم ها

15) بنابراين نهايتا در 4 ژوئن 2003 تصميم گرفتم رسماً مسلمان شوم تا بتوانم براي حج به مکه بروم. من مدت طولاني به دنبال پاسخ پرسشهايم بودم. از زمان بچگي، و در اواسط دهه 90 من درباره اعتقادات و اديان مختلف کتاب هایی خریدم. در اعماق خودم تصور مي کردم که به پاسخ سوالاتم خواهم رسيد. ياد دارم اولين بار که “اذان” (نداي مسلمانان براي دعوت به نماز که کسي از مناره اي در يک مسجد فرياد مي زند الله اکبر) را شنيدم يک روز روشن آفتابي در ماه فوريه 1997 در قاهره بود. در همان لحظه صداي ناقوس کليسا هم مي آمد اما وقتي که صداي دعوت به نماز را شنيدم بدون آنکه بفهمم اشک بر صورتم جاري شد.

من مسلمان نبودم اما اين صدا مرا تکان داد. يکي از قديمي ترين و صميمي ترين دوستانم که يک کاتوليک است چندي پيش در بيروت بود، او در يک هتل اقامت داشت و در شب اول اقامت در لبنان او ساعت 30/4 با صداي اذان بلند شده بود. او هم احساس کرده بود که صداي اثر گذاري است و او هم گريسته بود.

16) وقتي که قرآن را خواندم، از اعماق درونم و انتهاي روحم احساس کردم اين براي من مناسب است. زيبايي الهام شدني قرآن گاهي مرا به گريه مي اندازد. اين يک شيوه همه جانبه زندگي است. هيچ کتاب مذهبي ديگري مرا به گريه وا نمي دارد.

17) به سادگي بگويم قرآن پيچيده ترین کتابي است که تا کنون خوانده ام. هر چه بيشتر آن را مي خواني آن را بيشتر مي فهمي و هم زمان سوالات بيشتري برايت ايجاد مي شود. قرآن مي خواهد به شما القا کند که بيشتر بياموزيد. هر بار که آن را مي خوانيد، از لایه های مختلف فهم عبور مي کنید البته من یک متخصص (علوم اسلامي) نيستم و هرگز هم نخواهم بود. این را هم بگویم که حتي اگر هر روز آن را در بقيه عمرم بخوانم چيزه تازه اي خواهم آموخت، قرآن پر از اسرار و رموز است، من هنوز در تکميل مطالعات قرآني ام، مطالعات کتاب مقدس نظير انجيل بارنابا، تورات و غيره را مطالعه مي کنم.

18) از آن زمان با چند خانم مسملان هم از طريق اينترنت دوست شده ام. وقتي که دراينترنت جستجو مي کردم به يک سايت ايسلندي مسلمان برخوردم به اسم www.islam.is و با نويسنده آن تماس گرفتم و مکاتباتی را با او آغاز کردم. حوالي ابتداي سال 2004 گزارشي با عنوان “اسلام در ايسلند، سال 2003” که خودم نوشته بودم، برايش فرستادم، و قرار است اين گزارش را به دولت عربستان سعودي ارائه دهم. در زمينه ترجمه قرآن از عربي به زبان ايسلندي به من پيشنهاد کرد که سه نفري (يعني او و من و دوست سابق الذکرم) کار کنيم. يعني به نظر مي رسد ما سه زن مسلمان ايسلندي خواهيم بود که روي ترجمه قرآن به زبان ايسلندي کار مي کنيم. براي کسانی که دنبال يک ترجمه خوب قرآن به انگليسي مي گردند شنيده ام ترجمه محمد اسد بسيار شفاف است. اما خودم بايد آن را مطالعه کنم.

19) به هر حال در تابستان گذشته تعداد زيادي مطالب خواندني و کتاب از کوالالامپور خريداري کردم، آنجا يک مکه جديد کتاب است. (يعني مرکز کتب اسلامي است) من واقعا مقدار زيادي کتاب انبار کردم. من به همراه همسر و پسرم 1 ماه در مالزي مانديم. چه محل شگفتي! چه اماکن اسلامي باورنکردني اي! من فقط به کشورهاي عربي خاورميانه رفته بودم و اينجا مالزي يک سرزمين جديد اسلامي در جنوب شرقي آسياست. دست کم بايد بگويم که اين تجربه شگفت آور بود، من هميشه شيفته هنر و معماري اسلامي بودم و همه جاي مالزي چه داخل ساختمانها و چه خارج ساختمانها موزه اي بزرگ است، تحت اشراف نخست وزير پيشين مالزي ماهاتير محمد، اسلام حيات تازه اي پيدا کرد، او مي خواهد همه کشورهاي اسلامي را متحد کند نه تنها اينکه يک مجتمع متحد اسلامي تشکيل شود بلکه او خواستار واحد پول واحد دينار طلاست. چه ايده رويايي اي، اسلام به مردان و زنان بيشتري مانند او نياز دارد.

20) من هميشه سعي مي کنم مثبت باشم به همين خاطر احساس مي کنم قرن 21 زمان مهيجي خواهد بود. اگر کسي مانند من ممکن است مسلمان شود براي همه اين اميد هست، دوستاني که اخيرا با آنها درباره دين بحث کرده ام مي دانند که من مسلمان شده ام و بدون استثنا بسيار از من حمايت کردند. کمي جا خوردم که آنها متعجب نشدند. آنها مي گفتند که مي دانستند من روزي موضع خود را پيدا خواهم کرد (چون مدت بسيار طولاني به جستجو پرداخته ام) و براي من خوشحال بودند حتي بعضي مرا با نام اسلامي جديدم صدا مي زنند: “نور” که به معناي روشنايي است. من هنوز از نام “آناليندا” هم استفاده مي کنم. چون اين نامي است که پدر و مادرم برايم گذاشتند و نمايانگر بخشي از شخصيت 36 ساله من است. “نور” تنها امتداد من است.

داستان من تمام شد. داستان: «سفر به روشنايي». سفري که در واقع تازه آغاز شده است.

about

مطالب مفید

مدیریت وب سایت مهکام ، مجله اینترنتی آموزش خانواده را آقای حسن رامشینی به عهده دارند . ایشان در کنار مشاوره روانشناسی با جمعی دیگر از بهترین روانشناسان و مشاوران کشور به طور ضمنی به غنای این وب سایت کمک می کنند تا بتوانند مهکام را تبدیل به مرجعی برای رفع مشکلات و مسائل مربوط به روان انسانها نمایند.

×